ای به حکم تو اقتدا کرده
تیغ خورشید در نفاذ و مضا
چرخ را در مقام حشمت تو
باز مانده ز کار هفت اعضا
در شب حادثات خاطر تو
همچو صبح است با یدبیضا
مهر تو در دل هنرمندان
همچنان تشنگیست در رمضا
گرچه تقصیر بنده چندانست
که برون شد ز حدّ استرضا
انقباض من اختیاری نیست
کآدمی هست شهر بنده قضا
در توان یافت این قدر، زیراک
در عبادات ممکنست قضا
اینهمه هست و چشم می دارم
التفاتی ز تو به عین رضا
صبح صادق چو عذر روشن داشت
انجم ازوی همی کنند اغضا
هست از انعام تو توقّع من
اوّل اغضا و آنگهی امضا