کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - وله ایضاً

بطالع سفر کردم اندر رکاب

زهی شوم طالع، زهی شوم طالع

بنان تهی از تو خرسند بودم

زهی مرد قانع، زهی مرد قانع

پس از عمری از تو همین است حاصل

زهی سعی ضایع، زهی سعی ضایع