کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۷

از جور که بر سرو بلندت مردند

در بند اسیر و مستمندت کردند

شمعی ، چه عجب که کند داری بر پای

سروی، چه عجب که تخته بندت کردند