کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

تا کی‌ام انتظار فرمایی؟

وقت نامد که روی بنمایی؟

اگرم زنده باز خواهی دید

رنجه شو، بیشتر چه می‌پایی؟

عمر کوته‌ترست از آنکه تو نیز

در درازی وعده افزایی

از تو کی برخورم؟ که در وعده

سپری گشت عهد برنایی

نرسیدیم در تو و برسید

صبر بیچاره را شکیبایی

به سر راهت آورم هر شب

دیده را در وداع بینایی

روز من شب شود شب من روز

چون ببندی نقاب و بگشایی

بر رخ و چشم من خیال تو دوش

زرگری کرد و سیم‌پالایی

از عزیزی به عمر میمانی

زان برفتی و باز می‌نایی