بار دیگر ز که میآموزی
این که دلها به جفا میسوزی؟
میدَری پرده و میسوزی دل
بر غمزه زکین اندوزی
طالعی بد بود آن شب که دلم
به تو دادم ز پی بهرورزی
تا زنی در دلم آتش به ادب
از ده انگشت چراغ افروزی
خه خه، ای دلبر درّا دوزا
خوب میدرّی و خوش میدوزی
اندکی لطف بیاموز آخر
خود همه جور و جفا آموزی
هرچه خط با رخ زیبای تو کرد
کینه از سینهٔ من میتوزی
این همه عشوهٔ تو دانم چیست
بیوفاییم همی آموزی
سر سالست، مرا از رخ تو
نظری رسم بود نوروزی