ما چو از بَدْوِ ازل بادهپرست آمدهایم
پس یقین است که مستان ز الست آمدهایم
قول تحیون و تَموتون نه نبی فرمودهست
مست خواهیم شدن باز که مست آمدهایم
مستی ما نه ز خمرست بیا تا بینی
نیستانیم که در عالم هست آمدهایم
عاقبت صحبت خورشید ندارد خفاش
ما روانیم نه از بهر نشست آمدهایم
طاق ابروی بتان قبلهگه اهل دل است
لاجرم از پی بت لاتپرست آمدهایم
چون نزاری نزار از هوس مهرویان
ماهیانیم که در شست به شست آمدهایم