ماهِ نو بنمود رخ سار از غمام
ساقیا عید آمد آخر شد صیام
تشنگان را آب ده آبی کزو
بر سر آید شعلۀ آتش ز جام
عکس می یاقوتِ رمّانی کند
گرفتند بر صفحۀ سنگِ رخام
آبِ آتشگونه گر بر کف نهند
باز نوشد مفتیِ صاحبکلام
بس که انگشتِ پشیمانی گزد
کآبِ حیوان را چرا گفتم حرام
از فقیه این جا سؤالی میکنم
گر غلامی پخته باشد خواجه خام
بایدش گفتن ضرورت در جواب
خواجه ناقص باشد و کامل غلام
پس اگر لالایِ او می میخورد
واونه، نزدیکِ خرد کامل کدام
مالِ ایتام از چه شد بر وی حلال
بر غلام از چه حرام آمد مُدام
بر نزاری گو ملامت میکنید
من غلام آن غلامم والسلام