پند داعی بشنو پسرو پندار مباش
تخم شیرین ز پی مائده دو شوره مپاش
مشرکان دعوی توحید نکردندی کاش
چه کند طاقت خورشید ندارد خفّاش
فقها بیهده گویند و مشایخ فحّاش
همه ادرار ربایند و همه وقف تراش
باش یکروی و قوی باش و موافق کنکاش
گاه مرهم منه و گاه جراحت مخراش
من اگر چند نیام زاهد و هستم قلّاش
هستم آزاد و نیام بندهٔ اسباب معاش
پاکرو را چه غم ار عیب کنندش اوباش
زان که مردانِ خدایاند به بدنامی فاش