کاروان بربست بار و ره دراز
برگ راه و توشهٔ منزل بساز
در سلوک امتحان بی عذر و دفع
رهنوردی چست باید چشم باز
تا نماند از رفیقان بازپس
بیشتر حاصل کند خط جواز
درد بیدرمان که میگویند حرص
راه بیپایان که میگویند آز
کوته است ایام عمر بیثبات
منزل آز و امل دور و دراز
پسروان اهل آرا میکنند
از مقامات کمالات احتراز
پیشوایانشان به اسفل میبرند
ز آن نمییارند بودن سرفراز
دعوی عصمت محال است از جنب
زشت باشد بر مصلا بینماز
غارت و تاراج و قتل و معتقد
عدل و انصاف و امان و ترک تاز
در میان حلقهٔ پاکان حق
خویشتن را کی تواند کرد گاز
نعل پیشانی چو سندان پیش دار
ورنه نتوان کرد و دعوی بر مجاز