حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱

چنین سروِ روان دیگر نباشد

بر و بالا ازین خوش تر نباشد

چو تو سروی اگر آید در آغوش

کسی را این هوس در سر نباشد

که را باشد چنین ماهی که چون او

خورم سوگند ماه و خور نباشد

بدین شکل و شمایل آدمی زاد

اگر باشد مرا باور نباشد

قراری می دهم که الّا به کویش

قرارم بعد ازین دیگر نباشد

مکن عیب ار نزاری بی قرارست

شکیبِ مزهر از ازهر نباشد