حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

مرا عشق جانانه‌ای دیگرست

مپندار بیگانه‌ای دیگرست

اگر مستی‌ای می‌کنم باک نیست

که این می ز خم‌خانه‌ای دیگرست

۳

پیاپی دمادم به مستان عشق

روان کرده پیمانه‌ای دیگرست

به دارالشفا گرچه محرور را

چو فردوس کاشانه‌ای دیگرست

ولیکن مقید به زنجیر عشق

به هر گوشه دیوانه‌ای دیگرست

۶

حدیث محقّق مگویا جهول

که هر مرغ را دانه‌ای دیگرست

در اضداد جمعیت از اصل نیست

وگر هست افسانه‌ای دیگرست

ز خفاش بر نور خور کن قیاس

برین شمع پروانه‌ای دیگرست

ز کنج نزاری طلب گنج وقت

که نقدش ز ویرانه‌ای دیگرست