مگر حبیب کند چاره، عنقریب مرا
در این مرض، چه مداوا کند طبیب مرا؟
حیاتِ محض شود، موتِ تلخ در حلقم
ز نوش داروی لب، گر کند نصیب مرا
اگر نظر کند از جنبشِ صبا جانی
دهم نسیم، عرقچینِ او، به طیب مرا
چو حب دوست، حمایت کند ندارم باک
به نیمحبه نباشد، غم رقیب مرا
چو من نمیشنوم پند، گو به حکم کرم
دگر به موعظه، تلقین مکن، خطیب مرا
که من معاینه لبیک دوست خواهم زد
اگر کشند چو حلاج بر صلیب مرا
به غیر رندی و میخوارگی چه آموزند؟
به مکتبی که نزاری بود ادیب مرا
زمانه گر نشود سازگار با عشاق
ز روزگار نمیآید این عجیب مرا