امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۸

پروین و ستارگان گردون پیمای

اندر شب هجر تو نجنبند ز جای

گویی توکه دست هجرت ای بزم آرای

دارد به فسونی هر یکی را بر پای