امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

هر شب که رهی فال ز روی تو زند

مرغی شود و بال به سوی تو زند

هر نعره که پاسبان کوی تو زند

گویی‌که زجان مهرجوی تو زند