ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

تا ز ابر فراق تو ببارید تگرگ

بر شاخ امید ما نه بر ماند و نه برگ

دیدم نه باختیار خود هجر ترا

مردم نه باختیار خود بیند مرگ