عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

گفتم چشمم ز بس کزو خون آید

از لاله برنگ و سرخی افزون آید

گفت آنهمه خون نبد که بیرون آمد ؟

کز رنگ رخم اشک تو گلگون آید