خوش آنکه در همه روی زمین تو باشی و من!
به جز من و تو نباشد، همین تو باشی و من
بهار می رسد، آیا بود که در چمنی
نشسته پای گل و یاسمین تو باشی و من؟
شدی به باغ، که آنجا خوش است مجلس می
بلی خوش است، اگر همنشین تو باشی و من
مخوان به جلوه گه ناز خود رقیبان را
همین بس است که، ای نازنین، تو باشی و من
خوش است هم سفری با تو، خاصه آن وقتی
که گر بروم روم، یا به چین، تو باشی و من
بهار آمد و کشت این هوس ز شوق مرا
که: بر کنار گل و یاسمین تو باشی و من
مگو که: عمر هلالی گذشت با دگران
ازین چه باک، اگر بعد ازین تو باشی و من؟