هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

وه! چه شورانگیزی، این شیرین پسر؟

هم نمک می ریزد از تو، هم شکر

خاک پایت، چون مرا فرق سرست

من چرا بر دارم از پای تو سر؟

۳

خاک گشتم، لاله از خاکم دمید

هم چنان داغ تو دارم بر جگر

بی خبر بودن ز عالم، آگهیست

زاهد افسرده کی دارد خبر؟