دم آخر، که مرا عمر به سر میآید
گر تو آیی به سرم، عمر دگر میآید
گر نگریم جگر از درد تو خون میبندد
ور بگریم ز درون خون جگر میآید
منم آن کوه غم و درد، که سیلاب سرشک
هردم از دامن من تا به کمر میآید
چون کنم از تو فراموش؟ که روزی صد بار
جلوه حسن تو در پیش نظر میآید
در قفای سپر سینه به جان است دلم
که چرا تیر تو اول به سپر میآید؟
سبزهٔ نورُسته بود خوب ولی خوبتر است
سبزهٔ خط تو، هرچند که برمیآید
شب ز فریاد هلالی سگت افغان برداشت
کین چه غوغاست که شب تا به سحر میآید؟