میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۶ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا الآیة... جلیل است و جبّار خدای جهانیان، کریم و غفّار، نام‌دار، رهی‌دار، مهربان، واحد و احد در نام و نشان، بکرم خویش نوازنده بندگان، بفضل خویش سازنده کار ایشان، پیدا کننده نور عنایت خویش بر دوستان، و آراینده دوستان خویش بلباس احسان. خداوندی بخشاینده، و بر بخشودن پاینده، و هر کس را بر خویش نماینده، هر کس را چنان که سزای اوست، و بقدر و اندازه و روش اوست، و از هر کس آن درخواهد که در وسع و توان اوست. نه‌بینی که مستضعفان راه شریعت را چون رخصت نمود بنکاح کنیزک، گفت: اگر از طول حرّه درمانید، و آرزوی نکاح پدید آید، کنیزک را بزنی کنید، و شهوت خویش را مدافعت مکنید، چون نمیتوانید و سنّت ایشان را مدد میدهد که: «الدّنیا متاع، و خیر متاع الدّنیا المرأة الصّالحة»، و «تزوّجوا الودود الولود، فانّی مکاثر بکم الأمم»، «وعلیکم بالأبکار فانّهنّ اعذب افواها، و انتق ارحاما، و ارضی بالیسیر.»

نتق الرّحم کثرة الولد. یقال: امرأة ناتق، اذا کانت کثیرة الولد.

این خود راه رخصت جویان است که مستضعفان‌اند، و با خود برنتاوانند. امّا جوانمردان طریقت و مجاهدان راه حقیقت، عمل ایشان رنگی دیگر دارد، و عشق ایشان ذوقی دیگر، نه عذر رخصت ایشان را فریبد، نه سلطان شهوت با ایشان برتاود، گویی در شأن ایشان این خبر آمد که: «یا داود! حذر و أنذر قومک قضاء الشهوات فان القلوب المعلقة بشهوات الدنیا، عقولها عنی محجوبة»، و مقام حارثه اینجا رسید که گفت: «عرفت نفسی عن الدّنیا فأسهرت لیلی و أظمأت نهاری، الحدیث. «و اللَّه اعلم بایمانکم بعضکم من بعض» این تعریض است از کفاءت دینی، و اشارت است فرا تقدیس خدای از جفتی مریم (ع)، که بندگان خود را عار داشت از نکاح کنیزک، جز بوقت ضرورت، یعنی که تا خدای را عزّ و جلّ منزّه و مقدّس دانند از مناکحت پرستار وی، آخر این مضطرّ را بنکاح کنیزک دل خرسند کرد، و گفت: همه از آدم و حواءند، و در عقده دین با هم، همه هم شکل یکدیگر و جنس یکدیگر، شکل بشکل شود، و جنس بجنس گراید، پس جفت داشتن، و بجفت گرائیدن ایشان را سزد بلکه خود می‌درباید، و جز چنین نشاید و معبود قدیم، کردگار عظیم جلّ جلاله، و عظم شأنه، که وی را شکل و شبه نیست، و جنس و مثل نیست، جفت داشتن او را سزا نیست که او را کفؤ و همسر نیست، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.

آن گه در آخر این آیت گفت: وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ، اگر گرد رخصت نگردید، و نکاح کنیزک در باقی کنید، و در قهر نفس شکیبا باشید، شما را بهتر بود و راه جوانمردان اینست، و دوستان خود این کنند و با اینهمه استمالت بنده فرو نگذاشت، و بفرمان جزم نگفت: اصبروا، بلکه گفت: وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ اگر صبر کنید و برخصت فرو نیائید، و مردانه در راه احتیاط روید، شما را جای نواخت هست، و اگر صبر نکنید و رخصت جویید، و آسانی طلب کنید، عذر هست، از آنکه شما ضعیفان‌اید! و با خود برنتاوان! باری لاف مردان چه زنید؟ و جای مردان چه گیرید؟.

برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن

رخ چو عیاران نداری جان چنان مردان مکن!

یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ. بیان شرف امّت محمد (ص) است، و اظهار عزّ ایشان، و منّت خداوند عزّ و جلّ بر ایشان، آن منّت و کرامت که بر دیگران نبود. از رفتگان و پیشینیان، بلکه معاملت با ایشان مکافات بود که در ایشان رسید، چنان که اللَّه گفت: وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ، وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا.

چون این امّت حال ایشان بشنیدند، و داستان ایشان برخواندند، منتظر بودند تا در حق ایشان فرمان چه آید. گفت: وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ، وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ، با شما آن نکنیم که با ایشان کردیم، ایشان را خسف و مسخ و اغراق بود، و شما را توبت و رحمت و مغفرت.

یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ یعنی یخفّف عنکم ثقل الأوزار بمواترة الواردات الی قلوبکم، یُخَفِّفَ عَنْکُمْ کلف الأمانة بحملها عنکم. یخفّف عنکم مقاساة المجاهدات بما یلج لقلوبکم من انوار المشاهدات یخفّف عنکم تعب المطالبات بروح المواصلات.

وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً در قرآن هر جا که نام انسان است صفت ناپسندیده‌ای بپیوند آنست، چنان که گفت: إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ، إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‌، إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ. از آنکه انسانیّت از خاکست، و خاک مایه کثافت، و أصل کدورت. امّا امید رهی بآنست که آن روز که می‌آفرید، عیب میدید، و آن گه با عیب میخرید.

با عیب خریده‌ای مرا روز نخست پیر طریقت گفت: خداوندا! تو ما را جاهل خواندی، از جاهل جز از جفا چه آید؟! تو ما را ضعیف خواندی، از ضعیف جز از خطا چه آید؟! خداوندا! بر نتاوستن ما با نفس خود از آن ضعف انگار، و دلیری و شوخی ما از آن جهل انگار. خداوندا! تومان برگرفتی و کس نگفت که بردار، اکنون که برگرفتی بمگذار، و در سایه لطف خود میدار!

گر آب دهی نهال خود کاشته‌ای

ور پست کنی بنا خود افراشته‌ای‌

من بنده همانم که تو پنداشته‌ای

از دست میفکنم چو برداشته‌ای‌