کل من کان یوثر العزله
حصل العزلت بلا مهله
چون بود عزلتت ز صحبت به
پا ز صحبت به کنج عزلت نه
عزلت آمد کلید گنج شهود
عزلت آمد علاج رنج وجود
اندر او عز و لت که متصل است
آن لت نفس عز جان و دل است
عینش از علم و «ز» ز زهد شناس
یعنی او راست علم و زهد اساس
نیست بی «عین » علم جز زلت
نست بی «زای » زهد جز علت
یافتن عز زین دو حرف عزلت تو
نیست بی این دو حرف جز لت تو