مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۴

بر بسته شد از بستن ماتم دستم

امروز نگویند که من خود هستم

از بیم و امید شادی و غم رستم

برداشتم از جهان دل و بنشستم