مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

چون غنچه رهی راز تو در دل دارد

ترسم که غم عشق چنین نگذارد

ور باد شود دیده و باران بارد

چون گل همه اسرار تو بیرون آرد