بوالفرج ای خواجهٔ آزاد مرد
هجر وصال تو مرا خیره کرد
دید ز سختی تن و جان آنچه دید
خورد ز تلخی دل و جان آنچه خورد
ای به بلندی سخن شاعران
هرگز مانند تو نادیده مرد
روی توام از همه چیز آرزوست
خسته همی جوید درمان درد