نبود یار من آن را که یار داشتمی
گهی به دیده و گه در کنار داشتمی
ز من برید و غمم یادگار داد که کاش
دو سه دگر هم ازین یادگار داشتمی
به ناز گفتی گه گه من از آن توام
دروغ گفتی و من استوار داشتمی
خراب کرده خوبانست خان و مان دلم
وگر نه بهتر ازین روزگار داشتمی
به قهر می کشدم عشق و این همان خصم است
که پیش ازین من نادانش خوار داشتمی
به باغ کاش بهم بودمی که تا پیشش
ز خون دیده زمین لاله زار داشتمی
کدام گل ته او بود تا دو دیده خویش
برفتمی و به بالای خار داشتمی
خراشها که درین سینه بودی از کف پاش
برین جراحت جان فگار داشتمی
دریغ یک سر خسرو هزار بایستی
که تیغ او را مشغول کار داشتمی