امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶۲

دلی دارم، اما جز افگار نی

غم از حد گذشته ست و غمخوار نی

دل خویش خواهم سپردن به یار

که بیدل توان بود و بی یار نی

نگارا، تماشا می کنم در خیال

رخ تست دل سوی گلزار نی

ز خونم که چشمت چو من می خورد

شبان روز مست است و هشیار نی

ترا کارگر کرد حسن و مرا

بجز خوردن غم دگر کار نی