امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۱

در خون منم، ای صنم، نشسته

وز عشق تو در الم نشسته

مانند تو دلبری به خوبی

در ملکت حسن کم نشسته

آن ابروی شوخ دلربایت

بگرفته دل و به خم نشسته

هر کس به مقام و منزل خویش

در کوی تو چون سگم نشسته

ای صوفی بی صفا به محراب

چون مردم بی ندم نشسته

خسرو به حریم عشق فارغ

از زمزم و از حرم نشسته