امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۸

بر جان من شکسته دل باز

کردی تو شراب خوردن آغاز

جانا، مخور این قدح که مستی

لب را بزن و به من بده باز

شد نوبت شربت پسینم

جرعه به پیاله من انداز

ما را غم تو ز خلق ببرید

در صحبت دوستان دمساز

پرسی که چگونه ای، چه گویم؟

کز مرده برون نیاید آواز

گویند مرا، برو از ین کوی

دل گم کردم، کجا روم باز؟

خوش نیست سرود خسروان را

مطرب مست است و چنگ ناساز