امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۸

شکن زلف باز خواهی کرد

بر مه از شب طراز خواهی کرد

روزه داریم، رخ بپوش، ارنه

روز بر ما دراز خواهی کرد

راست کردی ز ابروان محراب

می نماید، نماز خواهی کرد

به گدایی به کویت آیم، لیک

در به رویم فراز خواهی کرد

کشمت جور و گویمت که مکن

گرچه صد بار بازخواهی کرد

کار خسرو ز دست شد وقت است

گر زقلم احتراز خواهی کرد