اگر آن ماه مهربان گردد
غم دل غمگسار جان گردد
آنکه چون نامش آورم به زبان
همه اجزای من زبان گردد
۳
ور کنم یاد ناوک چشمش
مو بر اعضای من سنان گردد
چون کنم نقش ابرویش بر دل
قد چون تیر من کمان گردد
مه ز شرم جمال تو هر ماه
در حجاب عدم نهان گردد
۶
یارب، این آسیای دولابی
چند بر خون عاشقان گردد
چون دلم با غم تو گوید راز
در میان خانه ترجمان گردد
چون ز لعلت سخن کند خسرو
شکر از منطقش روان گردد