عشق تو هر لحظه فزون میشود
دل ز غمت قطره خون میشود
در هوس سلسله زلف تو
عقل مبدل به جنون میشود
روی تو نادیده مه چارده
بنگرش از غصه که چون میشود
گمشدگان را به طریق نجات
مهر رخت راهنمون میشود
بس که گران است سر از جام عشق
زیر سرم دست ستون میشود
عالمی از مستی چشمت خراب
چشم تو خود مست کنون میشود
عشق تو ورزیم که سلطان عقل
در کف عشق تو زبون میشود
شوق تو جوییم که از بار آن
قیامت افلاک نگون میشود
در دل خسرو نگر آن آتش است
کز دهنش دود برون میشود