امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱

سال نو است و عشق نو عشرت یار من چه شد

بین که ز زاری و فغان شخص نزار من چه شد

گر فلک ستیزه گر، مهر نمای کینه گر

بست به کین من کمر مهر نگار من چه شد

گر تن من ز خشم تو خسته تیر غمزه شد

باد فداش گو برد جان فگار من چه شد

آه من ار ز بیخودی می نرسد به گوش او

تا خبرش کند ز من ناله زار من چه شد

غم رخ چون زر مرا سود بر آستان او

گیر که خاک شد زرم، سنگ عیار من چه شد

خسروم و چو طوطیان، در هوس شکر لبان

تا شکری به من دهد، خنده یار من چه شد