امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴

هنگام گل است و باده باید

ساقی و حریف ساده باید

گر غنچه گره بر ابرو افگند

پیشانی گل گشاده باید

ساقی برخیز و یاربنشان

کاین شسته و آن ستاده باید

جان است پیام اهل دل را

جانی که به کف نهاده باید

وانگاه حریف ساده و مست

در دست من اوفتاده باید

خسرو، ز بتان کرشمه بد نیست

معشوقه خود مراده باید