امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۰

مه او چون به ماهی برنیاید

شهی زینسان به گاهی برنیاید

چو زلف کافر هندونژادت

ز هندستان سپاهی برنیاید

به اورنگ ملاحت تا به محشر

چو او گلچهره شاهی برنیاید

دل افروزی چو او خورشید تابان

ز طرف بارگاهی برنیاید

گر او را سرو گویم راست ناید

که با قدش گیاهی برنیاید

زمانی نگذرد کز خاک کویش

نفیر دادخواهی برنیاید

گنه کارم چرا کان آتشم نیست؟

کز دود گناهی بر نیاید

برو خسرو که آهنگ درایی

درین کشور ز راهی برنیاید