امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

چون گذر بر خاک داری بر سرت این باد چیست

چون ز گل بنیاد داری دل بر این بنیاد چیست

کار چون تقدیر دارد ز اختران رنجش چراست

چون کند سلطان سیاست ناله از جلاد چیست

یاسمینها چون همه رخسار و زلف نیکوانست

نام این نسرین چرا شد، نام آن شمشاد چیست

چون بقا را در جهان پیش خرد سرمایه نیست

این به ریشت باد چندین، در بروتت باد چیست

دولت و محنت چو هر دو بر کسی پابنده نیست

زین دلت غمگین چرا شد زان درونت شاد چیست

آفت مردم طمع شد از خود و مردم مرنج

مرغ را دانه بلا شد طعنه بر صیاد چیست

خون خلقی ریزی و ناگه گرت ریزند خون

چون ستم خو می کنی از دیگران فریاد چیست

چند تن پروردن، ای از عالم دل بی خبر

چون دلت ویرانه است این آب و گل آباد چیست

یارکی دارند که خسرو می خورد غم چون شکر

بر دل شیرین چه روشن کانده فرهاد چیست