امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا

یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را

غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی

تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را

جولان کند سمندش چون سم او ببوسم

کو بر زمین زمانی ننهد ز ناز پا را

خواهم که در رکابش باشم و لیک نتوان

کز خود عنان زلفش بربود این گدا را

گفتی که یاد کردم گه گه ز حال خسرو

کردی چرا فرامش زین گونه این گدا را