صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۷

صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم

در خون صد بهار روم تا خزان کنم

تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود

لوح مزار خویش ز سنگ فسان کنم