صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۴

آب بر آتش هر بی سر و پا افشاند

چون رسد نوبت ما، دست به ما افشاند

من که بر نکهت پیراهن او دارم چشم

آب بر آتش من باد صبا افشاند