صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶۸

ز راه چشم، غم در جان غم فرسود می پیچد

ز روزن در مصیبت خانه ما دود می پیچد

ز شمشیر که دارد صبح این زخم نمایان را؟

که دردم بر جگر زان رخت خون آلود می پیچد

کسی چون چشم ازان رخسار آتشناک بردارد؟

که از روزن تماشایش عنان دود می پیچد