صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۶

با گرانجانی تن دل چه تواند کردن؟

دانه سوخته در گل چه تواند کردن؟

خاکساری و تحمل زره داودی است

شورش بحر به ساحل چه تواند کردن؟

راه خوابیده به فریاد نگردد بیدار

پند با عاشق بیدل چه تواند کردن؟

سیل از کشور ویرانه تهیدست رود

باده با مردم عاقل چه تواند کردن؟

سخت رو از دم شمشیر نگرداند روی

سخن سرد به سایل چه تواند کردن؟

ایمن است از خطر پرده دران پرده غیب

خار با آبله دل چه تواند کردن؟

هر سر خاری اگر نشتر الماس شود

با گرانجانی کاهل چه تواند کردن؟

آب شمشیر فزون می شود از دیده نرم

نگه عجز به قاتل چه تواند کردن؟

شرم اگر پرده مستوری لیلی نشود

پرده نازک محمل چه تواند کردن؟

در پی حاصل اگر دیده موران نبود

آفت برق به حاصل چه تواند کردن؟

چرخ را از حرکت لنگر تمکین تو داشت

با تو ظالم کشش دل چه تواند کردن؟

مانع شورش دریا نشود صائب موج

با جنون قید سلاسل چه تواند کردن؟