دل را ز جوش گریه نگردید تاب کم
زور شراب عشق نگردد ز آب کم
بی داغ عشق پختگی از دل طمع مدار
خام است میوه ای که خورد آفتاب کم
آتش حریق بال سمندر نمی شود
مستور را ز باده نگردد حجاب کم
از وعده دروغ، دلی شاد کن مرا
هر چند تشنگی نشود از سراب کم
می خار خار آن لب میگون ز دل نبرد
شوق لقای گل نشود از گلاب کم
کوته ز پیچ و تاب شود گرچه رشته ها
طول امل نمی شود از پیچ و تاب کم
صد بار اگر شکسته مه را کند درست
یک ذره روشنی نشود ز آفتاب کم
صائب ز رستخیز چه غم راست خانه را؟
اندیشه از حساب کند خود حساب کم