پریشان چند در وحشتسرای آب و گل گردم
دل از دنبال من گردد من از دنبال دل گردم
به تعمیر تن خاکی دل من برنمیآید
کدامین رخنه را معمار ازین یک مشت گل گردم
عجب دارم گذارد آه عالمسوز من فردا
که از تردامنی در حلقه پاکان خجل گردم
نخواهد نقطهای از نامه اعمال من ماندن
به این عنوان اگر از روسیاهی منفعل گردم
من و گردن فرازی بر امید خونبها حاشا
گوارا نیستم بر تیغ اگر خون بحل گردم
توان تا زیر پا شد خاک آن سرو خرامان را
چرا چون قمریان برگرد سر و پا به گل گردم
فریب وعده او گرچه صائب بارها خوردم
همان خوشوقت از پیمان آن پیمانگسل گردم