ما کجا دست آشنا با مهره گل میکنیم
مشورت چون غنچه با سی پاره دل میکنیم
بحر پرشور حوادث در کف ما عاجزست
موج را از لنگر تسلیم ساحل میکنیم
همچو مژگان روز و شب در پیش چشم استاده است
از خیالش خویش را چندان که غافل میکنیم
داغ عشقی را که در صد پرده میباید نهان
لاله دامان دشت و شمع محفل میکنیم
ناخن فولاد دارد منت روشنگران
تیغ جان را روشن از خاکستر دل میکنیم
دولتی کز سایه خیزد تیرگی بار آورد
صفحه بال هما را فرد باطل میکنیم
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
ما که در سودای زلف یار دلدل میکنیم
شبنمیم اما ز بس گرد حوادث خوردهایم
چشمه خورشید عالمتاب را گل میکنیم
فکر ما صائب سحاب نوبهار رحمت است
ما زمین شور را یک لحظه قابل میکنیم