چشم میپوشم نظر بر روی جانان میکنم
در وصال از دوربینی مشق هجران میکنم
دیده افسردگان گرمی ز آتش میبرد
داغ را در رخنههای سینه پنهان میکنم
پنبه صبح وطن داغ مرا ناسور کرد
مرهم از خاکستر شام غریبان میکنم
حق آبی هرکه را بر من چشم من است
در کنار نیل یاد چاه کنعان میکنم
ذرهام اما زمن خورشید باشد در حساب
مورم اما حرف در کار سلیمان میکنم
سر بر آرند از گریبان در تماشا خلق و من
میبرم سر در گریبان سیر بستان میکنم
اصفهان تا چند صائب سرمه در کارم کند
زین زمین حرف دشمن رو به کاشان میکنم