صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۸۸

دل به دنیا نگذرد خرد دوراندیش

نشود برق سبکسیر مقید به حشیش

ترک دنیای فرومایه سر همتهاست

ورنه شاهان ز چه همت طلبند از درویش ؟

زاهد خشک که در بوته ریش است نهان

خارپشتی است که در هر سر مو دارد نیش

با عمل دامن تقوی زمناهی چیدن

احتراز سگ مسلخ بود از شاشه خویش !

صائب آرامگهش قلعه فولاد بود

هرکه بیرون ننهد پای ز اندازه خویش