صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۹

چون صدف در حلقه دریادلان خاموش باش

با دهان گوهرافشان پای تا سرگوش باش

صرف استغفار کن انفاس رادر خانقاه

در حریم میکشان گلبانگ نوشانوش باش

نغمه عشاق را شرط است حسن استماع

در حضور بلبلان چون گل سراپا گوش باش

تا شود گلگونه مینای گردون خون تو

همچو صهبا تا درین خمخانه ای در جوش باش

با کمال هوشیاری چون به مستان برخوری

زینهار اظهار هشیاری مکن،مدهوش باش

می کند میخواره را گفتار بیش از باده مست

چون نهادی لب به لب پیمانه را خاموش باش

هدیه ما تنگدستان را به چشم کم مبین

ازمروت بر سر خوان تهی سرپوش باش

پرده نیش است هر نوشی که دارد این جهان

برنمی آیی به زخم نیش، دور از نوش باش

تا شود چون شمع از روی تو روشن دیده ها

بازبان آتشین در انجمن خاموش باش

بی زر از سیمین بران داری اگرامید وصل

مستعد صد بغل خمیازه آغوش باش

از زبان نرم دشمن احتیاط از کف مده

بر حذر زنهار صائب زین چه خس پوش باش