نمرده، عمر کسی جاودان نمیگردد
خراب تا نشود این دکان نمیگردد
چنان ز قید تعلق سبک برآمدهام
که از خمار سر من گران نمیگردد
مرا بس است همین آبرو که سجده من
غبار خاطر آن آستان نمیگردد
ز بس که شکوه خونین به روی هم فرش است
چو غنچه در دهن من زبان نمیگردد
تو از گداز سخن چون هلال تا نشوی
زبان خامه ثریافشان نمیگردد
گرانی و سبکی گرچه ضد یکدگرند
کسی سبک نشود تا گران نمیگردد
هزار سبحه تزویر هست در گردش
در آن حریم که رطل گران نمیگردد
فلک نمیکشدت چون کمان به جانب خود
ز بار درد قدت تا کمان نمیگردد
کدام قافله پا مینهد به وادی عشق
که ذرهذره چو ریگ روان نمیگردد
اگرچه بلبل این باغ نغمهپرداز است
حریف صائب آتشزبان نمیگردد