نقد روشنگُهران در گرهِ غم باشد
سور این طایفه در حلقهٔ ماتم باشد
تلخی عیش بود لازم ارباب صفا
کعبه را آب ز شورابهٔ زمزم باشد
کی به فردوس دهد چهرهٔ گندمگون را؟
هرکه در سلسلهٔ نسبت آدم باشد
نیستند اهل تجرد پسر مادر خویش
عیسی آن نیست که دلبستهٔ مریم باشد
خون ما چیست که عشق تو بود تشنهٔ او؟
چشم خورشید چرا در پی شبنم باشد؟
خواب آن چشم ربایندهتر از بیداری است
پشت شمشیرِ بتان تیزتر از دم باشد
هرکه را مینگری مرکز پرگار غم است
کیست در دایرهٔ چرخ مسلّم باشد؟
هنرش جوهر شمشیر زبانها گردد
هرکه چون تیغ درین معرکه اَبکَم باشد
وعدهٔ غنچهدهانان گرهی بر بادست
گرهی نیست درین رشته که محکم باشد
صائب آنان که ز انصاف مؤدب شدهاند
خصم خود را نپسندند که ملزم باشد