راست آزرده کی از زخم زبان میگردد؟
تیر کج باعث آرام نشان میگردد
برق اگر پای درین وادی خونخوار نهد
از نفس سوختگی سنگ نشان میگردد
نفس کجرو ز نصیحت ننهد پای به راه
تیر کج راست کی از زور کمان میگردد؟
دولت سنگدلان را نبود استقرار
سیل از کوه به تعجیل روان میگردد
شمع در جامه فانوس نماند پنهان
هرچه در دل بود از جبهه عیان میگردد
در طلب باش که از گرمی صحرای طلب
پای پر آبله از دیدهوران میگردد
روزگاری است که از رهگذر ناسازی
سنگ اطفال به دیوانه گران میگردد
بس که خون میخورد از خار درین سبز چمن
زر به کف گل ز پی باد خزان میگردد
میشود حرص هم از جمع زر و سیم غنی
تشنه سیراب اگر از ریگ روان میگردد
مینمایند به انگشت چو ماه عیدش
قسمت هرکه ز گردون لب نان میگردد
گرد کلفت ز دل صاف کشان میچیند
هرکه در میکده از دُردکشان میگردد
سرخرو سر زند از خاک به محشر صائب
هرکه از جمله خونابهکشان میگردد