سر ارباب جدل خرج زبان میگردد
رگ گردن چو قوی گشت سنان میگردد
از شنیدن سبق نطق روان میگردد
به سخن هرکه دهد گوش، زبان میگردد
میبرد راستی از طبع، کجاندیش برون
تیر در قبضه ناراست، کمان میگردد
سیم و زر پرده بینایی حقجویان است
راه پوشیده ازین ریگ روان میگردد
غفلت نفس یکی صد شود از موی سفید
خواب سگ وقت سحرگاه گران میگردد
دیده عاقبت اندیش نظر نگشاید
به بهاری که مبدل به خزان میگردد
جذبه بحر نگردد ز غریبان غافل
در گهر آب گهر قطره زنان میگردد
سنگ اطفال گران نیست به سودازدگان
کبک در کوه و کمر خندهزنان میگردد
میتوان یافت که برده است به مرکز راهی
آن که پرگارصفت گرد جهان میگردد
شکر این لطف نمایان چه توانم کردن؟
که مثال تو در آیینه عیان میگردد
اژدها میشود از طول زمان آخر مار
رگ گردن چو قوی گشت سنان میگردد
صائب آن کس که بود خواب گران در بارش
در بیابان طلب سنگ نشان میگردد